در زدند.
استاد آمد دم در.
بله بفرمایید؟
گفتند: حاج آقا مهمان هستیم.
در آداب اسلامی مهمان را که رد نمیکنند.
فرمود: مهمان؟ آخر ما که قرار نداشتیم.
گفتند: حاج آقا دیگر ما آمدهایم.
یک چایی خانهات میخوریم و میرویم.
مهمانی است دیگر. مهمان را که آدم رد نمیکند.
آقا گفتند: بفرمایید.
این استاد حوزه در را باز کرد،
یاالله گفت، بفرمایید.
این طلبههای مهمان که داشتند میرفتند که بروند در اطاق پذیرایی،
یکدفعه خانم این استاد سر و کلهاش پیدا شد
و شروع کرد به فحش و ناسزا دادن به استاد.
سکه یک پولش کرد.
اینها گفتند: اوه اوه اوه چقدر زشت شد!
انگار ما وسط دعوا آمدیم خانه شان.
میخواستند برگردند.
آقا فرمود: حالا که آمده اید بروید بنشینید.
اگر من تا به حال شما را دعوتتان نکرده بودم،
برای همین مسائل بوده.
حالا که آمده اید بروید بنشینید،
چایی برایتان میآورم.
استادِ ایستاد حسابی فحشهایش را از خانم خورد
و بعد برای اینها چایی آورد.
طلبه ها رویشان نمیشد سرشان را بلند کنند.
استاد گفت:
چایی بفرمایید. مهمانی آمدید دیگر، راحت باشید.
گفتند: آقا ببخشید ما واقعاً وسط دعوا آمدیم.
این چه جوری شد یکدفعهای؟
شما که میگفتید که با خانمها مهربان باشید،
استاد گفت: من هنوز هم همین را میگویم.
این را که شما امروز دیدید، این خوراک هر روز من است.
تا خانمم کلی به من بد و بیراه نگوید، آرام نمیگیرد.
هر چه هم که من دارم،
از صبری است که برای خانمم داشته ام.
این خانمم را خدا مأمور کرده با من بد رفتاری کند،
من صبر کنم، رشد کنم.
من تقدیرم این است.
آقا از خانم گله میکند، اصلاً گله نکنید.
بد است دیگر، تحملش کن.
تازه خانمت اذیتت میکند،
باید دعایش هم بکنی که یک وقت خدا نابودش نکند.
شوهرت شما را اذیت میکند،
تازه دعایش هم بکن که نابود نشود.)
yaali.blog.i